محاکمه در خیابان (مسعود کیمیایی)حبیب:آخه مگه من جنون دارم که بد تو رو بخوام. امیر! خدا شاهده این زندگی مال تو نیست.امیر: حبیب چرا قایم می کنی؟ چرا حرف نمی زنی؟ آخه من نباس بدونم چرا به زنم تو شب عروسی بگم هری عروس خانوم. عروس الان تو آرایشگاه منتظره، مهمونا همه منتظرن، چی بگم؟ ...بگم برو خونت. دلیلشم نمی دونم، برو از رفیقم بپرس؟ بابا خیلی بی رحمی، این نشد رفاقت.
1 امتیاز + / 0 امتیاز - 1393/06/22 - 10:40 در دیالوگ های ماندگار
پیوست عکس:
a61533951242013102a.jpg
a61533951242013102a.jpg · 350x541px, 27KB